خلاصه کتاب زنان کوچک
بخشی از کتاب زنان کوچک:
«جو در حالی که روی قالیچه دراز کشیده بود غرولندکنان گفت: «کریسمس بدون هدیه چندان کریسمس نخواهد بود. خیلی بیانصافی است که بعضیها این همه پول داشته باشند و بعضیها هیچ نداشته باشند. ما نباید از این همه مشکل و سختی سهمی داشته باشیم.» نگاه خیرهاش را به کفشهای کهنهاش دوخت و آهی از سر ناامیدی کشید، در حالی که مِگ شروع به شمردن داراییهایش کرد و ایمی با صدای بلند از این شکایت داشت که بینیاش زشت است.
بث در حالی که صدای نرم و آرامش از پشت گربه بزرگ خانگیشان به گوش میرسید، ادامه داد: «فکر میکنم ما چهار نفر خیلی بدشانس هستیم. البته من پیانو کهنهام را دارم، و شما همگی استعدادهای خودتان را دارید، اما درست نیست که زندگی برای بعضیها این قدر آسان باشد و برای بعضیها این قدر سخت.» و بعد، همانطور که به شعلههای آتش خیره شده بود، به یاد آورد که مادرشان همیشه میگفت سختترین روزها هم بالاخره به پایان میرسند و بعد از هر زمستانی، بهاری در راه است.»
تعداد مشاهده: 3 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 24
حجم فایل:0 کیلوبایت